گویی که امشب از سماء ، دُر و جواهر آمده
زیرا به جمع اوصیا ، نوری چو باقر آمده
امشب که از میلاد او ، گشتم سرافراز حرم
ترکِ بقیعش چون کنم ، بر عمره حاضر آمده
بر تربتش گریان شوم ، از غربتش حیران شوم
او بر گناه زائرش ، هر لحظه غافر آمده
علم و رضای ایزدی ، مٍن جمله در دستان او
بر دین احمد چون عُلم ، همراه و ناصر آمده
هر آنچه من گویم بدان ، یک ذره از دریای او
صد چشمه علم ایزدی ، در فخرِ ظاهر آمده
گنجینه ی علم خدا ، تا می شکافد سینه را
بر هر سؤال سائلی ، فعال و قادر آمده
کس رانباشد قدرتی ، تا آنکه همراهش بوُد
بر دانش هر فاضلی ، منصور و قاهر آمده
دشمن ز فضلش شد خجل ، اما گرفته کینه اش
او بر تمام دشمنان ، پیروز و فاخر آمده
مقبل مرو از تربتش ، عٍلم الهی کن طلب
از جانب حق عابدی ، مسجود و شاکر آمده